نوستالژی عروسکی ...
عزیزی ... بردمت گیفتت رو دریافت کردی از قاصدکی که چند روز پیش تو خونه بود خواسته بودی واست خبر برسونه به من که باربی میخوای و منم همون رو بهت هدیه دادم ... وقتی بازش کردی کلی ذوق کردی ... مامان همونه که خودم آرزوش رو داشتم ... (: همه تیچرا تو مؤسسه کلی خندیدن ... الان از دعوتی دوم عمه جونا برگشتیم ... آبجی پیش بچه ها خونه بی بی موند ... بهش اجازه دادم این یکی دو روز رو آزاد باشه ... با مهنا جون باشه - داروت رو خوردی ... داری دورا میبینی ... آرزوی بعدیت داشتن عروسک دوراست که خاله فاطمه جون زحمتش رو واسه تولدت کشیدن ... جالبه که خاله مریم میگفت خاله محبوبه هم همون رو واست خریده ...هههههههههه ... یه دفعه حسابی به آرزوت میرسی (:  ...
نویسنده :
ملیحه
15:00